آنگاه که ابراهیم راه حق را به آزر پیشنهاد کرد و او را پند داد، آزر زیر بار رأی او
[92]
نرفت، و بر کفر و عناد خود اصرار ورزید و با پرخاش با ابراهیم برخورد کرد و رسالت او را منکر شد، ولی ابراهیم از راه دیگری وارد شد.
آزر که بت تراش بود و بتها را می ساخت، آنها را به فرزندان خود می داد تا به بازار ببرند و بفروشند. روزی آزر چند بت را به ابراهیم داد تا به بازار برده و آنها را بفروشد، ولی ابراهیم در میان راه، طنابی به گردن بتها انداخت و آنها را روی زمین کشید، و همینطور آنها را در میان گندآب انداخت و در برابر مردم خطاب به بتها گفت؛ اگر زنده اید با من حرف بزنید. و خطاب به مردم گفت؛ چگونه این بتها را می پرستید که حتی نمی توانند از خود در برابر اعمال من دفاع کنند و حتی نمی توانند با من سخن بگویند.
ابراهیم که مردی بیدار دل و روشن فکر بود، متوجه شده بود که دلایل لفظی و برهان منطقی هر قدر مانند روز روشن باشد در شوره زار دل قوم او ثمری به بار نخواهد آورد، برای همین بود که تصمیم گرفت گفتار و استدلال سمعی را به احتجاج بصری و قابل رؤیت تبدیل کند تا بلکه چشمان قوم را به بصیرت درون منور سازد و بدین طریق حقیقت دعوت خود را برای آنان آشکار سازد و به همین خاطر بت ها را بر روی زمین کشید و آنها را به داخل آب کثیف انداخت.
قوم ابراهیم در مورد بتهای خود سخنهای فراوان گفتند و در بیان جواب درست به ابراهیم، افراط کردند. آنان به تواضع در برابر بتها افتخار می کردند و در جواب ابراهیم می گفتند؛ ما بتها را می پرستیم و بر آنها سجده می کنیم، چون اجداد ما این کار را می کردند.
ابراهیم با پرسش و پاسخ خود، موقعیت و اوضاع فکری قوم را درک کرد و همچون پزشکی که به دنبال منشأ درد است و مانند یک قاضی که می خواهد مجرمین را به اقرار گناه خود و به اعتراف جرم سوق دهد وارد عمل شد. او با سؤالات و پاسخها و دلایل منطقی ارکان عقاید آنان را درهم فرو ریخت، قوم نیز تسلیم دلیل او می شدند تا از او پیروی کنند و راه گریزی از دعوت او نمی یافتند.
ابراهیم مرتب عقاید باطل آنان را عنوان می کرد و به آنها می گفت؛ آیا بتها حرف شما را می شنوند؟
آیا آنها شما را هنگام عبادت می بینند؟ و آیا بتها برای شما نفع و خاصیتی دارند؟
ابراهیم با خود می گفت؛ به راستی که تقلید کورکورانه از جمله نقشه های شیطان است
[93]
و این مردم چقدر نادانند که با این وجود خود را بر طریق حق می دانند و مطالبی بی اساس و دلایلی در نهایت ضعیف در این مورد ارائه می دهند.
آزر و نمرودیان چون این اوضاع را دیدند، ابراهیم را تهدید کردند و او را از خود دور ساختند و در خانه ای او را مبحوث ساختند. ابراهیم نیز قبل از رفتن با قاطعیت تمام به نمرود و نمرودیان گفت؛
«به خدا سوگند در غیاب شما نقشه ای برای نابودی بتهایتان می کشم».(1)